نیم از عالم خاک

۰۷ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۳۹

گمگشته

شاید الان دارم میفهمم چرا در رفتنمون انقد رنجه. ادما کشور عوض میکنن و انگار زندگیاشونو تفریحاتشون خیلی تغییری نمیکنه. ولی ما از یه دنیایی میریم به یه دنیایی که عمیقا متفاوته و هیج رنگ و بویی از دنیای خودمون نداره. غریب میشیم، مریض میشیم، دلتنگی میفشرتمون، میکشتمون، میریزتمون.. گمکشته میشیم بین ادما و خیابونا و نشونه ها نیستن.. اونجاس که بخشی از وجودمون میمیره. بعد یه دنیای جدید میسازیم، جون میککنیم، میخندیم یه ذره، لذت میبریم و یادمون میره، عادت میکنیم..
ولی امان از برگشت. اون روز که بوی اشنا به مشاممون میخوره. بوی اشنای ادما، بوی اشنای خیابونا، کوچه پس کوچه ها، مغازه ها، کافه ها ، زبان، موسیقی ، حیاط خونه ها، حوض ، دیوارا ، صدای یاکریم، ادمها، ادمها ، بغل ادمها، چهره هاشون، دستاشون، بوی موهاشون، چشماشون، صدای واقعیشون، ضربان قلبشون ... آی که یادت میاد و آی که باز هر چی ساختی یهو ترک برمیداره. باز پرت میشی تو برزخ .. و وقتی باز خدافظی میکنی میبینی که قلبت مچاله میشه، کوچیک میشه، اشک میشه، میریزه.
کاش انقد عمیق نبودیم.
من خود به چشم خویشتن میبنیم که جانم میرود.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۱/۰۷
فا

نظرات  (۱)

۰۷ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۴۴ زندگی رویایی

با سلام و تبریک سال نو

 

بسیار عالی لطفا از وبلاگ دیدن کرده و دنبال کنید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی